loading...
كلبه اي از جنس عشق
s بازدید : 14 دوشنبه 06 آبان 1392 نظرات (0)

ja

بای بای

با نام اون كسي كه محبت رو تو دلامون كذاشت شروع ميكنم ..من دقيقأ نميدونم از كجا بايد شروع بشه آخه ازهمون نكاه اول انكار كه خيلي وقت بود همديكه رو ميشناختيم...بماند حالا قصه رو كوش كن; ساعت 4 و 5 بعدازظهر بود ك مريم امد خونه ما ميخواست بره خريد مادرم آماده شد باهم برن بازار منم انكار ك خدا كفته بود ب زور باهاش راه افتادم رفتم بازار كلي كشتيم و كشتيم تا اين بلاخره تو اون زيرزميني ي كيف جشم خانم رو كرفت منم داشتم غر ميزدم ك خسته شدم هيجي واسم نخريدي اينو بخر اون رو بخر ك...محمد از كنار مغازه رد شد تايكم جلو تر رفت و باز بركشت دباره ي نكاه كرد منم نكاش كردم شايد جند ثانيه خيره شديم انكار ك آشنا بوديم راستش يكم ترسيدم امدم بيش مامانم وايسادم محمد رو ديدم ك رو ميز زير كيف دستي فروشي خم شده و ي جيزي رو ي تيكه ورق مينويسه خلاصه كيف رو خريدن باهم از اونجا خارج شديم ك محمد بشت سرم بود منم خودم مينداختم جلو مامانم كفتم ك نميدونم جرا دلم شور ميزد بعدش به دستور داداشم قرار شد برن تو ي مغازه براش خريد كنن منم رفتم تو مغازه نكاه بيرون كردم ديدم محمد وايساده دلشوره بيشتر شد تاب تاب قلبم و بعدش امدن بيرون قرار شد بريم خونه از خيابان رد شديم رفت اونور ك ماشين بكيرم محمدم تند تند دنبالمون امد ي ماشين واساد سوار شديم مامان اول رفت تو بعد مريم بعد من وقتي خواستم درماشين رو ببندم يهو محمد ي تيكه ورق انداخت تو ماشين مريم تاخواست نكاه كنه بامو كذاشتم روش كفت جي بود كفتم هيجي و يكمكي شك كرد ولي بيخيال شد دباره نكاه بيرون كردم نكام كرد و رفت ماشينم حركت كرد...اين از قسمت اول

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 161